دو نیم سالگیییییی...
سلام ما اومدیم بعد چند مااااه و البته نیم سال ..گل پسر مامان وقت آزاد کمی میذاره برا مامان که بیاد و از کاراش بنویسه ...بالاخره اومدم یکم بنویسم از کارا و شیطنتا و از اتفاقای خوب وبد و تلخ و شیرینی که تو این چندماه گذشت و مامان حتی چند هقته نتونست بیاد نت چه برسه وبلاگ آپدیت کنه ...البته بگم الان ساعت چنده که من حوصله و وقت وبلاگ نویسی پیدا کردم...3 نصف شب که بابا وحید شیفته شبه و اقا ماهان باگریه از خاب بیدار شد یربع قبل که آب میخام و جیش دااااارم و اینننکه بریم پذیرایی بخابییییم که دلیلش و نفهمیدمم ازروزای بعد تولدت از تولدت بگگم نفسم که واااقعا روزای خوبی بود و من کاملا بزرگ شدنت و حس میکردم چون دیگه نه پوشکی بود نه شیر دادن...
نویسنده :
مامان سیما
3:21